الاهی به امید تو
میدونی ادما بین الفبا قرار دارند بعضی ها مثل ب برات میمیرن مثل د دوست دارن مثل ع عاشقتن میشن مثل م منتظر می مو نند تا یه روز مثل ی یارت بشن هـــمــیــشــه نــــه نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم نمی توانم از تو بگویم به هر حال ، بدانکه بیشتر از این حرف ها حـــالا که رفته اے اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست **** چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنبد کبــود انتظــارت را میـکشد چــه شیــرین است طعــم چنـد کلمــه کــه میگــوید : کجــایــی ...؟
دیـــــــــــــروز: ســآدگی زیباتـرین رنگــــــــــ دنیـآ بود.. امـــــــــــــــروز: ســـــــــادگی بزرگــ ترین خــــطای آدمــــــــــهآست … اجازه هست مردم شهر قصه ي ما رو بدونن؟ اسم منو عشق تو رو توي كتابا بخونن؟ اجازه هست كه قلبمو برات چراغوني كنم؟ پيش نگاه عاشقت چشمامو قوربوني كنم؟ اجازه مي دي تا ابد سر بذارم رو شونه هات ؟ روزي هزار و صد دفعه بگم : دوست دارم
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین
قلبم راتقدیمت میکنم تا بدانی بی ریاترینم
ولــــی گـــاهـــی
مــیــان بـــودن و خـــواســتـن
فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد
وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه
کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی
ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ...
برای گفتنت واژه کم می آورم
و واژه ها برایم معنا می دهی
دلـــم براے تــو
بیـــشتر از خودم مـــےســوزد
فـــکر مــےکـنی
کســـےبه انـــدازه ے مـــن
دوســـتت خواهـــد داشـــت ...!؟
اشکی برای اندوهت می ریزم تابدانی پر احساس ترینم
شوق وصال حس غریبی است
برایت ترسیم میکنم حس خوشبختی را تا بدانی خوشبخت ترینم
موجی از عشق را برساحل وجودت میفرستم
تا بدانی عاشق ترینم وشعرم را تقدیمت میکنم
تا بدانی که من ساده ترینم
Power By:
LoxBlog.Com |